مهر؛ نام زیبایی است که بر روی فصل مهربانی گذاشته اند؛ فصل آغاز بزرگ تر شدن. مدرسه ها باز شده است. بچه ها کیف هایشان را برمی دارند و به راه می افتند تا سال تحصیلی جدید را شروع کنند. مهر آمده و هرکدام از بچه ها یک سال بزرگ تر شده اند، قدشان هم بلندتر شده است.
خدا عالِم است و علم را دوست دارد. دانش آموز هم می رود تا علم بیاموزد.
قدش بلندتر شده، کفشش برایش تنگ است، لباسش کوتاه و مقنعه اش کوتاه تر شده، وقتی خبردار می ایستد، مانتوش آستین کوتاه می شود. دستانش را پنهان می کند تا بچه ها نفهمند، آستینش کوتاه است. امروز وقتی از مدرسه آمده بود، کفشش را درآورد و پاهایش را در آب حوض فرو برد.
پاهایش قرمز شده، چون کفشش تنگ است. کاش او هم مثل هم کلاسی هایش دفتری نو داشت یا کتابش را از دختر همسایه که یک سال از او بزرگ تر است، نمی گرفت. روی صفحه اول کتاب هم، اسم دختر همسایه نوشته شده است. دست های تو که مهر این ماه مهربان را دارد، کادوی مهربانی ها را در جشن عاطفه ها هدیه کرده است. کاش هدیه ات زودتر به دست دانش آموز ما برسد! تویی که لبخند بر لب دانش آموز نیازمند می آوری! جشن عاطفه ها مبارک!
باید نگریست. باید با دقت به مهربانی اینان نگریست. کدام زبان می تواند این همه عاطفه را سپاس گوید؟ گل های احساس را ببین که از شرم عرق کرده اند. امروز، «حی علی خیرالعمل» است. امروز روز نیکوکاری است.
امروز در مزرعه عشق، بذر نیکوکاری می پاشند، تا فردا در بهار دل ها، گل های معنویت شکفته شود.سرسبزی فردا مدیون همت مردان و زنانی است که شادی های خود را بر کویر نیازهای هم وطنان خود می پاشند. فرخنده باد این شور و خجسته باد روز با طراوت نیکوکاری.
مردم ایران، مردمی بخشنده و مهربانند و همیشه در فکر دستگیری از مستمندان و فقرا هستند. در ایران قبل از آغاز سال تحصیلی و به مناسبت باز شدن مدارس مراسمی به نام جشن عاطفه ها با هدف کمک به دانش‌آموزان محروم برگزار می شود. جشن عاطفه ها فرصتی است برای عشق ورزی و مهربانی به کسانی که نیازمند دستان گرم همنوعانشان هستند،به بهانه ی روز جشن عاطفه ها چشم های گریان کودکان محروم، امروز چشم به راه دستهای نوازشگری است که همواره به بهانه ای،مهربانی را بین خود و همنوع خود تقسیم می کنند. رگهایمان از خون انسانیّت لبریز است. نبضمان هر لحظه با یاد دیگران می زند. هوای حیاط دل هایمان لبریز از مهربانی است. در هر تپش، قلبمان فداکاری را فریاد می زند. از باغچه هامان بوی سیب عاطفه می آید. دریای چشمانمان تا ساحل غربت محرومان موج می زند. ما اهالی سرزمین نیکوکاری هستیم که سروده ایم :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
اینجا باغ عاطفه است. درختانِ احساس، شکوفه کرده اند. بر گلبرگ های ایمان،شبنم محبّت چکیده است. پرنده های نیکوکاری، فضای باغ را از نغمه های توحیدی خود پر کرده اند و باغبان لبخندزنان فریاد می زند:مژده! مژده! بهار نزدیک است.
انسانی که چونان خورشید هیچ گاه از بخشش ذره ذره تابندگی اش بی نور نخواهد شد؛ زیرا تمام قلبش سرشار از نور خداست. انسانی که سخاوت دستانش، به سخاوت آسمان طعنه خواهد زد و تقسیم لبخندش، گره از چین پیشانی ها خواهد گشود. انسانی که برای استجابت آرزوهای انسانی دیگر، باران خواهد شد تا سرزمین ترک خورده یأس، رنگ شادمانی و شکوفایی بگیرد. انسانی که برای آسایش دلی بی آرامش پر از مهر خواهد شد تا در پناه چشمان مهربانش غم ها کوچ کنند.

ارسال پاسخ

لطفا نظرتان را وارد کنید!
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید