خبر آمد خبری در راه است …آری شنیده ام که باز هم بچه محل های بهشت ، همنشین های حضرت بتول (س) دارند می آیند تا یک بار دیگر از میان گذر دلهامان رد بشوند، نمی دانم با توقف یا بی توقف .
آخر برادر من ! چرا اینقدر مرتب ؟! سروقت ! طبق زمانبندی اجرایی خودت می آیی؟! لازم است ؟! هدف داری ؟! حرف داری ؟!….باید بنشینیم یک دل سیر به قول امروزی ها چهره به چهره گپ بزنیم تا برسیم به نقطه سرخطی که قصه من وشما یا تمام بشود یا همراه.
شروع قصه را می دانم ، بعد از یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود دیدم نگاهت قفل شد به پشت در نیم سوخته توی کوچه بنی هاشم ، به همان جایی که جگرت شد جگر زلیخا ، به همان جایی که بند دلت برای محسن زهرا پاره شد .
آری دنیا ، زمین ، آسمان، مردم ! بشنوید مهمانان چهارشنبه قراراست بی توقف یا با توقف رد بشوند از کوچه ها وخیابان های دل هایتان واشکتان بپاشد روی هرم راهی که به بقیع می رسد ، قراراست سند باشند ، قراراست کمک باشند برای تو تا زمینه چین کارفرمای ضریح بی بی دوعالم باشی .
یک زیر ورو کشی می خواهد تا تکلیفت با خودت روشن شود تا هی مثل مدعیان زخارف دنیا پشت هم گاف ندهی ، باید گروه بسازی ، عمله وکارگر به صف کنی برای پیمانکاری آقا آن هم از آخر مجلس ، مراقبت می خواهد تا از خط مولا قدمی پیش یا پس کسی نکشد.
چهارشنبه که می آیند یعنی یک حرف در میان است ، یعنی اصول دارد یارگیری برای آقا.
این همه سال انتظار نیامدن ها رازش این بوده که شاید تو دست جوان محله نخل پیرمرد یا دوهزار یا….راباید بدهی به دست یوسف بنی هاشم ، باید بند پاره شده دل های پشت در نیم سوخته را به زایر شب های بقیع گره بزنی ، راه داری دراز هنوز، بی ما ومراممان گم می شوی ، گمنام نمی شوی .

ارسال پاسخ

لطفا نظرتان را وارد کنید!
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید